داستان بازی

مدتی بعد از اینکه پادکست کتابگرد را شروع کردم، متوجه شدم گفت‌وگو کردن با آدم‌ها از چیزی که انتظار داشتم، سخت‌تر است. فهمیدم برای اینکه یک گفت‌وگو را خوب پیش ببرم، باید اول از همه شنوندهٔ خوبی باشم. برای اینکه شنوندهٔ بهتری شوم، کتاب‌هایی دربارهٔ این موضوع خواندم و از آدم‌های باتجربه‌تر کمک گرفتم. 

کم‌کم خودِ گفت‌وگو و فرآیندی که در آن طی می‌شد، برایم جذاب شد. هرچه بهتر گوش می‌دادم، بیشتر به این نتیجه می‌رسیدم که هرکس قصه‌‌ای برای گفتن دارد، اگر سؤالِ مناسبی بپرسم و خوب بشنوم. 

این موضوع گوشهٔ ذهنم مانده بود تا اینکه روزی می‌خواستیم در خانه‌مان مهمانیِ نسبتاً شلوغ و متفاوتی بگیریم؛ به این شکل که هر کدام از دوستانمان که به مهمانی دعوت می‌شد، باید آدم غریبه‌ای را هم با خودش می‌آورد که من و سیما (همسرم) نشناسیم. 

وقتی داشتم کارهای مهمانی را انجام می‌دادم، به این موضوع فکر کردم حالا که آدم‌های غریبه‌ای قرار است به مهمانی بیایند، ایده‌ای برایِ آشناییِ آدم‌ها با هم داشته باشم. تجربه‌های قبلی‌ام نشان داده بود وقتی از آدم‌ها می‌خواهم خودشان را معرفی کنند، معمولاً از شغل، تحصیلات، محل زندگی‌ و چیزهایی شبیه به این حرف می‌زنند. به نظرم این اطلاعات کمک نمی‌کند تا آدم‌ها را بشناسیم. دوست داشتم چیزهایی بیشتر از «کارمند بانک»، «حسابداری خوندم» و «تهران‌پارس زندگی می‌کنم»، از آدم‌ها بدانم. 

شروع کردم به نوشتن سؤال‌هایی که جواب‌هایش هم می‌توانست سرگرم‌کننده باشد و هم اینکه کمک کند با جنبه‌های دیگری از آدم‌ها  مواجه شوم؛ جنبه‌‌هایی که شاید در گفت‌وگوهای روزمره کمتر در موردش حرف می‌زنیم. 

وقتی مهمانی شروع شد، کاغذِ سؤال‌ها را آوردم و هر کس یکی از کاغذها را به شکل اتفاقی برداشت. یک نفر داوطلب شد که شروع کند و به این شکل گفت‌وگوی گرم و جذابی شکل گرفت. جاهایی بلند خندیدیم، جاهایی برای خاطرات تلخی که شنیدیم، بغض کردیم و گاهی سکوت. 

مهمانیِ خوبی شد و خاطرات خوبی از آن روز پیشِ همهٔ ما ماند. در شروعِ مهمانی بیشترِ آدم‌ها با هم غریبه بودند، اما این گفت‌‌وگوها باعث شده بود به هم نزدیک‌تر شویم. 

بعد از آن روز این گفت‌وگوها را با دوستان، آشنایان و همکاران هم انجام دادم. هر بار تجربهٔ شگفت‌انگیزی برای خودم بود و اتفاق‌های جالبی در آن گفت‌وگوها شکل می‌گرفت. بازخوردهایی که بعد از هر تجربه می‌گرفتم، کمک کرد تا بعضی از سؤال‌ها را تغییر بدهم و سؤال‌های دیگری به آن اضافه کنم. گاهی تغییراتی در شیوهٔ اجرا هم می‌دادم. 

به‌نظرم رسید این سؤال‌ها می‌تواند ابزار خوبی برای شکل‌گیری یک گفت‌وگو و معاشرتِ دلنشین باشد. چیزی که در دورهمی‌ها و مهمانی‌هایمان کم داریم. به همین خاطر با مشورت و کمک دوستانم این محصول را تولید کردیم، به این امید که «گفت‌وشنود» بتواند کمک کند، راحت‌تر از خودمان حرف بزنیم، رابطه‌هایمان را عمیق‌تر کنیم و از حضور در کنار هم بیشتر لذت ببریم.